ستارگان خاکی
نویسنده: سید میثم موسویان
شکسته قاب دلم در زمان پنجره ها
به پیچ کوچه ای از آسمان پنجره ها
غروب و اشک و من و یک دل پر از آتش
بیا و بشو مرا از زبان پنجره ها
هوای ابری و یک جاده پر از گریه
نفس نفس زدن بی امان پنجره ها
هزار راه نرفته هزار کوچه سکوت
هزار آینه تا کهکشان پنجره ها
به کوچ خسته شب تمام شد و گم شد
میان حجم غبار کاروان پنجره ها
تو خواب مانده ای و این منم فقط که شدم
در این سکوت عجیب همزبان پنجره ها
همیشه منتظرم تا کمی شهیدانه
به کربلا بروم از جهان پنجره ها
در انتهای غروب من نماز خواهم خواند
با احترام خدا با اذان پنجره ها
سلام علیکم
از وبلاگ موجی عشق
یاعلی (ع)
طرح میثاق با نشاط و تعالی!
ای شهید...
نخلستان شعر و ادب
بسیجی در دلش زهرا (س)نشسته...
آخر شهادت آرزوته یا هدفت؟؟؟
محفل دلسوختگان
چندغزل عرفانی دیگر از دیوان امام
حکایت های عبرت آموز(2)
داستان شهدا
در محضر بهجت (1)
اشعار مرحوم سپهر (صوتی)
متن کامل مصاحبه عبدالرضا هلالی-6 / 11 / 86
[همه عناوین(40)][عناوین آرشیوشده]